آکوستیک استودیو صدا (فصل اول)

بابک گلستانی / میکسوفون

آدرس تلگرام: http://telegram.me/babakgolestani

 

 

پیش از هرچیز تاکید می‌کنم که آکوستیک مبحث بسیار بسیار گسترده‌ای است. بنابراین من سعی خواهم کرد تنها به مطالب پایه‌ای اشاره کرده و از ورود به جزییات پرهیز کنم. چرا که نه انرژی‌اش را دارم و نه در موارد زیادی، توانش را. دوستان علاقه‌مند به مبحث آکوستیک، پس از مطالعه‌ی مطالب این سایت و سایت‌ها و کتاب‌های گوناگون، احتمالا پی خواهند برد که برای تبدیل‌ شدن به یک متخصص آکوستیک، راهی پر پیچ و خم و طولانی در پیش دارند. چرا که اصولا ما انسان‌ها هر چه در مورد مطلبی بیشتر بدانیم، احساس نادانی بیشتری می‌کنیم که این به رشد ما کمک می‌کند. و برعکس هر چه دنیا را سطحی‌تر بشناسیم، احساس خردمندی بیشتری می‌کنیم که این همان چیزی است که مانع از رشد و تعالی انسان می‌شود: جهالت! جهالت از نظر من به معنی «ناآگاهی» نیست، بلکه «تصور واهی خردمند بودن از روی ناآگاهی» معنی می‌دهد که متاسفانه همیشه گریبانگیر بشر بوده و کماکان هم هست!

 

شناخت خصوصیات آکوستیکی مکانی که در آن کار مربوط به صدا می کنیم، اهمیت ویژه ای دارد.

اینکه اتاق کار ما به لحاظ آکوستیکی چه نقاط ضعفی دارد، روی چه فرکانس هایی تاکید دارد، چه فرکانس‌هایی را تعدیل می‌کند، پانوراما را چگونه به گوش ما می‌رساند، عمق را چطور،‌ و ... سوالاتی هستند که اگر بی پاسخ بمانند، هرگز نمی‌توانیم با اطمینان صدایی که می‌شنویم را مورد قضاوت قرار دهیم و احیانا آن را به لحاظ کیفی به حد مطلوب برسانیم.

این مشکلی است که نه تنها من، بلکه اغلب کسانی که در اتاق منزلشان کار کرده اند، با آن آشنایی دارند و دست و پنجه نرم کرده اند. اینجا باید گریزی به یک مورد شخصی بزنم که شاید به شما عزیزان هم کمکی کند.

چند سال پیش یک مجموعه به سبک پاپ را به منظور کسب تجربه در تولید موسیقی پاپ تولید کردم. پیش از آن فقط در حوزه‌ی موسیقی کلاسیک فعال بودم که به لحاظ روند تولید (و غیره) کاملا متفاوت از موسیقی پاپ است. در تولید موسیقی کلاسیک مهم‌ترین بخش پس از آهنگسازی حفظ فضای ناب صوتی است. یعنی رکوردی "نزدیک" به واقعیتی که می شنویم با کمترین دست کاری یا manipulation در طول پروسه‌ی میکس. اما وقتی کار تولید قطعات پاپ را آغاز کردم با مسائلی آشنا شدم که برایم کاملا تازگی داشتند: صداهایی که ذاتا مصنوعی و غیر واقعی هستند. و از آنجایی که تصوری از واقعیت در شنیدن آن‌ها وجود ندارد، می توان آن‌ها را در میکس به هر شکلی در آورد.

یکی از مشکلاتی که در تولید موسیقی پاپ پیش روی ماست،‌ همین تنوع است. تنوعی که هم می‌تواند سازنده باشد و به تولید کمک کند و هم در جاهایی می‌تواند خاصیت تخریب‌گر داشته باشد.
این تنوع نتیجه‌ی خواست دست یافتن به رنگ‌های جدید در اصوات موسیقایی است که در اصل از روزهای اولیه ی درک موسیقی توسط بشر وجود داشت و به خصوص در قرن نوزدهم میلادی توسط آهنگسازان اواخر دوران رمانتیک نظیر گوستاو مالر (رسیدن به رنگ های جدید توسط ارکستر عظیم) و در قرن بیستم توسط آهنگسازان موسیقی آتونال (مثلا ترکیب رنگ ها اما این بار نه با ارکستر عظیم بلکه ارکستر کوچک توسط آهنگسازانی نظیر آنتون وبرن) پررنگ شد که سرانجام به ایده‌ی مانیپولاسیون سازها (به عنوان مثال prepared piano) توسط آهنگسازان مطرحی نظیر هنری کُوِل و شاگردش جان کیج و تولید موسیقی الکترونیک (پیر شفر، اولیور مسیان، جان باراک، کارل هاینتس شتوکهاوزن و ...) ختم شد.

وقتی که تصوری از واقعیت در مورد یک صدا یا آوا وجود ندارد، بحث سلیقه ی شخصی هم پررنگ‌تر می‌شود. بسیار پررنگ تر از نقش سلیقه مثلا در میکس یک اثر کلاسیک که در آن تماما با سازهای آکوستیک سروکار داریم و همگی کاراکتر صدای آن ها را کم و بیش می‌شناسیم. اینکه آیا صدایی که می شنویم و ظاهرا مطلوب ماست، واقعا همان صدایی است که می شنویم بستگی به چندین پارامتر دارد. مثلا مونیتورهای ما. زمانی که صدا را می‌شنویم: آیا صبح است یا شب. حالات روحی ما. نویزهایی که در فضا می شنویم (یا نمی شنویم) و از همه مهم‌تر آکوستیک اتاق.

مدتی پس از تولید اولین و آخرین آلبوم پاپ، توانستم آلبوم را بادقت در چند استودیوی حرفه‌ای در نزدیکی محل زندگی‌ام که دارای آکوستیک مناسبی بودند، دوباره بررسی کنم. هرباری که یکی از ترک‌ها را می‌شنیدم، خود را سرزنش می‌کردم که چرا این آلبوم را بدون دقت به آکوستیک فضای کارم تولید کردم؟ چرا اینقدر غیر‌حرفه ای عمل کردم؟ چرا عجله کردم؟ چرا به صورت اصولی کار نکردم؟ صدایی که در محیط‌های دقیق به لحاظ آکوستیک می‌شنیدم، تصوری کاملا متفاوت از صداهایی که در خانه می‌شنیدم در من ایجاد می کردند و در اکثر موارد اصلا مطلوب من نبودند. اصلا آن چیزی نبودند که من گمان می‌کردم که هستند.

این که ما یک آلبوم موسیقی (پاپ یا راک و ...) را در خانه تولید کنیم‌، خودمان آهنگ بسازیم، خودمان آن را تنظیم کنیم یا حتی خودمان خواننده‌ی اثر باشیم، آن را میکس کنیم و در نهایت مسترینگ آن را انجاد دهیم، وسوسه برانگیز است: تولید یک آلبوم بدون هیچ هزینه‌ای (یا با کمترین هزینه)، در اتاق خواب مان در کنار کولر یا شومینه! بدون رجوع به افراد متخصص. بدون جستجو برای یافتن فضایی نزدیک به ایده آل برای رکورد، میکس یا مسترینگ.

پس از نوشتن این مقدمه که برای درک بهتر اهمیت آکوستیک فضای کار در نظر گرفته شد،‌ اولین فصل مربوط به آکوستیک را آغاز می‌کنم و سعی می‌کنم قدم به قدم (فصل به فصل) بیشتر و بیشتر وارد جزییات شوم.

در حالت ایده‌آل شاید بهترین مکانی که آن را به عنوان استودیو می‌توان در نظر گرفت، فضایی میان یک تکه زمین بزرگ است، بدون هرگونه مانعی برای رسیدن فرکانس ها به گوش شما. به چنین مکانی RFZ به معنی reflection free zone  یا محدوده‌ی بدون انعکاس گفته می شود.

از آنجایی که ما به احتمال زیاد (!!) امکان در اختیار داشتن چنین فضایی را نداریم، مجبوریم با صداهایی که از طریق دیوارها، سقف، مبلمان یا کف اتاق منعکس می‌شوند، مبارزه کنیم. موارد یادشده از جمله فاکتورهای هستند که باعث تغییر در شیوه ی دریافت اصوات می شوند. بنابراین صدایی که می شنویم لزوما آن صدایی نیست که در واقع باید شنیده شود.

پیش از هرچیز باید اشاره کرد که بهینه سازی آکوستیک یک اتاق به معنی این نیست که جلوی ورود و خروج صدا به یا از اتاق ما گرفته شود، بلکه به این معنی است که اتاق ما را به منبعی قابل اعتماد برای کار تبدیل کند. آکوستیک نامناسب اتاق می‌تواند گران قیمت‌ترین و بهترین مونیتورها را بی ارزش و غیر قابل اعتماد جلوه دهد. بنابراین فضای کار،‌ خود یکی از مهم‌ترین منابع صوتی است که با آن سر و کار داریم.

 

http://www.mariobon.com/Articoli_Glossario/ambiente_01a_file/image017.jpg

 

جذب کننده‌های صدا یا absorber :
جذب کنندگی صدا از خصوصیات موادی است که انرژی آکوستیکی را به نوع دیگری از انرژی (مثلا انرژی حرارتی) تبدیل می‌کنند.
محصولاتی که برای جذب کردن اکوهای اتاق ساخته می‌شوند معمولا نرم و سبک هستند و برای این ساخته شده که سختی سطوح اتاق را تعدیل کنند تا از شدت اکوها کاسته شود.
قابل ذکر است که صدا از هر ماده ای گذر می کند و از مواد جامد بهتر از هوا عبور می‌کند و به مانند آب تحت تاثیر شکل محیط خود است.

 

http://www.acoustic-material.com/IMG-TECH/absorber.jpg

 

 

 

انعکاس اولیه یا early reflections :
نخستین مشکلی که باید در یک استودیو مورد توجه قرار گیر مساله‌ی مربوط به انعکاس اولیه است. صدایی که پس از منعکس شدن از یک شى‌‌ء. در اتاق کارمان به گوش ما می‌رسد، انعکاس اولیه نامیده شده است. این صدا به قدری تاخیر کمی نسبت به صدای مستقیم دارد که توسط مغز ما به عنوان صدای مستقیم در نظر گرفته می‌شود.

http://www.bnoack.com/graphics/early-reflections02.jpg

 

 

صدای مستقیم یا direct sound : صدایی که پیش از انعکاس از مونیتورها به گوش ما می رسد.

به عنوان مثال صدایی که از مونیتور سمت چپ شما پخش می‌شود، به دیوار سمت راست شما برخورد می‌کند و به گوش راست شما می‌رسد. بنابراین شما یک فرکانس را دوبار می‌شوید! و مغز به جای اینکه این صدا را جدا از صدای منبع صوت تحلیل کند،‌ آن را به عنوان همان صدای منبع برداشت می‌کند.

http://hyperphysics.phy-astr.gsu.edu/hbase/acoustic/imgaco/reff.gif

 

وقتی صدایی را به چپ یا راست Pan می‌ کنید، ممکن است در تشخیص بالانس بودن یا نبودن آن دچار مشکل شوید.
یا اینکه صدایی که در مرکز قرار دارد،‌ ممکن است کمی متمایل به سمت چپ یا راست شنیده شود. این ها از جمله مشکلاتی است که early reflections به وجود می آورند. بدیهی است که این انعکاس ها از سوی دیوار پشتی هم اتفاق می افتند.

برای پیدا کردن نقاط اصلی که باعث ایجاد این انعکاس ها می شوند، کافی است در همان جای همیشگی زمان کار بنشینید و از شخص دیگری بخواهید که یک آینه را به موازات دیوار و سقف به حرکت در آورد. هر کجا که توییتر (Tweeter) مونیتور خود را دید،‌ به عنوان یکی از نقاط early reflections علامت گذاری کنید.

توییتر یا tweeter‌ : کوچک ترین (به اصطلاح عامیانه) باند (یا درایور) مونیتور که کوچک تر از درایورهای دیگر است و برای پخش فرکانس های بالا از آن استفاده می شود.

 

برای رسیدن به بهترین نتیجه، بهتر است که تمامی این نقاط را با پَنِل های جذب کننده بپوشانید.

http://www.advancedacoustics-uk.com/image/data/Position%20Plan%203.png

 

 

 

امواج ایستا یا standing waves :
امواج ایستا نتیجه‌ی ترکیب صدای مستقیم با صدای منبع انعکاس در میانه‌ی راه هستند.
این ترکیب می‌تواند میان صداهای منابع انعکاس مختلف هم رخ دهد.

در نتیجه‌ی این ترکیب بعضی فرکانس ها بیش از حد قدرت مند شنیده می‌شوند و بعضی از فرکانس‌ها بیش از اندازه ضعیف (حتما برایتان پیش آمده که وقتی در اتاق تان قدم می‌زنید، در بعضی نقاط فرکانس های پایین (بم) بلند‌تر به گوش می‌رسند).

برای مبارزه با امواج ایستا معمولا سعی می‌شود فرکانس‌های پایین (بم) تحت کنترل قرار گیرند (تحت کنترل قرار دادن فرکانس‌های میانی و بالا آسان‌تر است). در واقع اینجاست که بهینه‌سازی "اصولی" آکوستیک اتاق معنی پیدا می‌کند.

برای تحت کنترل قرار دادن فرکانس‌های پایین، دیوارها،‌ گوشه‌های اتاق و سقف با جذب کننده‌های مخصوص فرکانس های پایین که به اصطلاح عامیانه bass trap نامیده می شوند، پوشیده می‌شوند. با استفاده از bass trap می‌توان از جمع‌شدن فرکانس‌های پایین در اتاق جلوگیری کرد که سبب ایجاد امواج ایستا و تداخل آکوستیکی می‌شود.

http://newt.phys.unsw.edu.au/jw/graphics/interaction.GIF

 

جای مناسب برای مونیتورها:
بطور کلی اگر اتاق متقارن باشد، صدای بهتری دارد. (به غیر از سقف کج که برای مقابله با امواج ایستا مناسب‌تر است)

بهتر است مونیتور طوری در اتاق قرار گیرد که امواج تولید شده توسط مونیتورها فاصله‌ی بیشتری را طی کنند تا به دیوار پشت شنونده برسند. به این ترتیب امواج زمان انعکاس از انرژی کمتری برخوردار خواهند بود.

بهتر است که مونیتورها در وسط اتاق قرار گیرند و از متمایل شدن آن ها به گوشه‌های اتاق بایستی خودداری کرد. (در غیر این صورت انرژی فرکانس های باس در یک سمت بیش از انرژی آن در سمت دیگر خواهد بود)

فاصله‌ی میان شنونده بایستی مساوی با فاصله‌ی مونیتورها از یکدیگر باشد.

 

دیفوزیون یا diffusion :
برای مبارزه با اکوها از دیفیوزرها استفاده می‌شود که مکملی مناسب برای جذب کننده‌ها هستند.
دیفیوزرها برخلاف جذب کننده‌ها، انرژی صوتی را از بین نمی‌برند، اما به شکل موثری می‌توانند اکوهای اتاق را کاهش دهند و در عین حال صدای زنده‌ی اتاق را حفظ کنند.

در مقایسه با سطوح منعکس سازنده، دیفیوزرها انرژی صوتی را به جهات مختلف منعکس می‌کنند که نتیجه‌ی آن ایجاد محیطی است با صدای بازتر و زنده تر. دیفوزیون می‌تواند سبب شود که اتاق‌های کوچک بزرگ صدا دهند و اتاق‌های بزرگ، بزرگ‌تر.

http://akmedia.digidesign.com/digizine/images/GML-blackb_dzn_22386.jpg

 

 

موفق باشید.

سوییس، ۲۰۱۵

Babak Golestani / www.mixofon.com