زبان صدا

بابک گلستانی

آدرس تلگرام: http://telegram.me/babakgolestani

 

 

گمان می‌کنم ۶ - ۷ سالی از انتشار اولین مقاله‌ای که در مورد صدا نوشتم، می‌گذرد. در همه‌ی این مدت همواره به ایجاد زبانی مشترک میان خودم و خوانندگان مقالات احساس نیاز می‌کردم و در این راه قدم‌هایی هم برداشتم، اما هرگز آنطور که باید این خواسته‌ام محقق نشد. مدتی است که در ذهن دارم مقاله‌ای در این مورد تدوین کنم. شاید این مقاله کمکی کند به ایجاد یک زبان مشترک حرفه‌ای!

همانطور که می‌دانید در زندگی روزمره، هرچه ما توان بالاتری در بیان زبانی اندیشه‌هایمان در مورد پدیده‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و روانشاختی و … که دور و برمان اتفاق می‌افتند و حس می‌شوند داشته باشیم، خودمان هم به درک بهتری از آن پدیده‌ها می‌رسیم. به عبارت دیگر بیان درست افکارمان از طریق زبان، به درک عمیق‌تر از موضوع مورد نظر کمک می‌کند. به گفته‌ی برخی از فلاسفه، اگر ما نتوانیم چیزی را بیان کنیم، درکش نکرده‌ایم. بنابراین ما هرچه دقیق‌تر در مورد موضوعات مربوط به صدا با دوستانمان یا حتی "با خودمان" بحث کنیم، به درک بهتری از نقاط قوت و ضعف سیستم‌های مورد نیازمان هم می‌رسیم. و با رسیدن به درک عمیق‌تر، راحت‌تر می‌توانیم موانع را (نقاط ضعف) را برطرف یا لااقل کم رنگ کنیم.

 

 

خصوصیات صوتی و معانی آن ها

یکی از مشکلات اساسی در گوش دادن با نگاهی دقیق و انتقادی که اصولا کار افراد حرفه‌ای در زمینه‌ی صدا است، تشریح تجربه و دریافت شخصی از پدیده‌های صوتی است. ما چیزهایی را می‌شنویم که گاهی اصلا برایمان قابل بیان نیستند. هرچه با خود کلنجار می‌رویم که واژه‌ای صحیح برای وصف تجربه‌ی صوتی‌مان پیدا کنیم، موفق نمی‌شویم و در نهایت گاهی به واژه‌های من-در-آوردی پناه می‌آوریم. و این دقیقا همان چیزی است که درک موضوع را برای دیگران دشوار می‌کند.

اما از آن جایی که به واژه‌های بیش از اندازه متعددی برای بیان پدید‌های صوتی نیاز نیست، به مرور زمان اصطلاحاتی در زمینه‌ی مهندسی صدا به وجود آمدند که به تدریج همه‌گیر شده و باعث شدند مهندسین صدا در نقاط مختلف جهان به راحتی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. اینجا برخی از اصطلاحات را عنوان می‌کنم سعی می کنم معنی درستی در مورد آن ارائه دهم.

برای شروع پیشنهاد می کنم یک به موسیقی مورد علاقه‌تان از طریق بلندگوهای تلفن همراهتان گوش کنید. و سپس همان موسیقی را در سیستم حرفه‌ای خودتان گوش کنید. چه تفاوتی می‌شنوید؟ سعی کنید آن را بیان کنید. سپس محتوای یک CD صوتی را به MP3 تبدیل کنید و سعی کنید این دو را با هم مقایسه کنید. اگر تفاوتی نمی‌شنوید، به گوش دادن ادامه دهید. هرچه بیشتر گوش کنید، حساسیت بیشتری به تفاوت‌های موجود در شما ایجاد خواهد شد. (البته بعد از مدتی کوتاه باید به گوش استراحت داد)

قابل ذکر است که تولیداتی که به اصطلاح با تکنیک‌های audiophile انجام می‌شوند، جنبه‌های بیشتر (و گاهی مهمتری) از خصوصیات صوتی را در خود جای داده‌اند تا تولیداتی که برای استفاده‌ی عمومی انجام می‌شوند. برای مثال، ضبط موسیقی کلاسیک که با تعداد اندکی میکروفن (انتخاب میکروفون‌ها پس از تحقیقات دقیق انجام می‌شود) و با سیستم‌های بسیار با کیفیت انجام شده، در مقایسه با ضبط موسیقی پاپ، اطلاعات مربوط به خصوصیات فضا را به شکل پیچیده‌تری در خود جای می‌دهد.

یکی از خصوصیات تولیداتی که برای استفاد‌ی عمومی شکل می‌گیرند، حدود دینامیک یا dynamic range است (در همین مقاله در مورد dynamic range توضیح خواهم داد).

محدوده‌ی دینامیک در موسیقی پاپ یا موسیقی برای استفاده‌ی عموم تقریبا به هیچ رسیده است تا این «امید» به وجود آید که موسیقی در بلندگوهای بی کیفیت هم به اندازه‌ی کافی خوب صدا دهد. در حالی که در موسیقی کلاسیک توجهی به بلندی صدا یا کم کردن محدوده‌ی دینامیک برای رسیدن با هدف یاد شده نمی‌شود. در واقع کیفیت در تولید موسیقی کلاسیک معنی دیگری دارد. بنابراین بعضی از مفاهیم یاد شده در این نوشته در مورد تولیدات audiophile مطرح می‌شوند.

پیش از هرچیز باید شناخت دقیق در مورد باندهای فرکانسی ایجاد شود.
برای این منظور سری به ویکیپدیا بزنیم تا از دقت مورد نیاز کاسته نشود:

به لینک زیر مراجعه کنید.
http://en.wikipedia.org/wiki/Audio_frequency

 

همانطور که در نخستین جدول مشاهده می‌کنید، فرکانس‌های ۱۶ تا ۳۲ هرتز (اکتاو اول) پایین‌ترین فرکانس‌های قابل شنیدن توسط انسان هستند. در ضمن فرکانس پایین‌ترین نت پدال ارگ (کلیسا) ۱۶ هرتز است. از آنجایی که من چند روزی در یک کلیسا در شهر بیِن مشغول نوشتن قطعه‌ای برای ارگ بودم، به خوبی یادم هست که این فرکانس را فقط حس می‌کردم و مسلما نمی‌شنیدم. و پس از مدتی کمی بد حال می‌شدم و نیاز به هوای تازه و سکوت داشتم.
با توجه به جدول پایین فرکانس پایین‌ترین نت ساز توبا و پیانوی بوزندورفر ایمپریال هم ۱۶ هرتز است.
در عین حال فرکاس پایین‌‌ترین نت پیانوهای معمولی کنسرت ۳۲ هرتز است.

 

فرکانس‌های ۳۲ تا ۵۱۲ هرتز‌:
فرکانس‌های ریتم هستند که باس‌های پایین و بالا در آن جای گرفته‌اند.
فرکانس پایین‌ترین نت ساز ویولون سِل: ۶۵ هرتز
فرکانس پایین‌ترین نت ساز ویولا و ماندولین : ۱۳۰ هرتز
فرکانس نت دو میانی: ۲۶۱ هرتز

فرکانس‌های ۵۱۲ تا ۲۰۴۸ هرتز‌:
فرکانس‌هایی که از طریق آن‌ها کلام انسان قابل درک می‌شود و با تاکید روی این فرکانس‌ها صدایی نازک و "بوقی" به دست می‌آید.
فرکانس پایین‌ترین نت ساز فلوت پیکولو: ۵۲۳ هرتز
فرکانس بالاترین نتی که یک خواننده زن قادر به خواندن آن است: حدودا ۱۰۴۶ هرتز.

فرکانس های ۲۰۴۸ تا ۸۱۹۲ هرتز‌:
به کلام وضوح اضافه می‌کنند. اصوات labial مثل م، پ، ب در آخر کلمات و اصوات fricative مثل ف یا خ (در باخ) در این محدوده‌ی فرکانس قرار دارند.
فرکانس بالاترین نت فلوت : ۲۰۹۳ هرتز
فرکانس بالاترین نت پیانو : ۴۱۸۶ هرتز

 

 

۱۶ هرتز : باس پایین یا deep bass
۴۰ هرتز : باس میانی یا midbass
۱۰۰ هرتز : باس بالا یا upper bass
۲۵۰ هرتز : فرکانس‌های میانی پایین یا lower midrange
۵۰۰ هرتز : فرکانس‌های میانی یا midrange
۱۰۰۰ هرتز : فرکانس‌ها میانی بالا یا upper midrange
۲۰۰۰ هرتز : فرکانس‌های ترِبِل پایین یا lower treble
۳۵۰۰ هرتز : فرکانس‌های تربل میانی یا middle treble
۶۰۰۰ هرتز : فرکانس‌های تربل بالا یا upper treble
۱۰۰۰۰ هرتز : اکتاو بالا یا top octave و یا high end

 

 

توازنِ تُنال یا tonal balance  :
 
باندهای مختلف فرکانسی در موسیقی به نوعی با هم در ارتباط‌ند. اگر روی باندی بیش از حد تاکید شود، توازن تنال به هم می‌‌ریزد.
به طور کلی وجود توازن بین باندهای اصلی یعنی باس، میانی (midrange) و تربل (treble) اولین چیزی است که باید در مورد صدای میکس، صدای میکروفون و صدای مونیتور مورد توجه قرار گیرد.
وقتی میزان تربل بیش از حد باشد، می‌گوییم صدا روشن (bright) است. تاکید می‌کنم که این‌ها اصطلاحاتی هستند که در نقاط مختلف جهان به طور "مشترک" مورد استفاده‌ی روزمره قرار می‌گیرند.
اما اگر انرژی در باند باس بیش از حد باشد، اصصلاحا گفته می‌شود که صدا "سنگین" است. اگر باند باس انرژی ضعیفی داشته باشد، صدا "سبک"، "نازک" یا "لاغر" خوانده می‌شود.

 

پرسپکتیو:

فاصله‌ی میان نوازنده‌ها و میکروفون ایجاد پرسپکتیو می‌کند. فاصله‌ی میان شنونده و نوازنده‌ها هم همینطور. اما پس از ضبط موسیقی، مونیتورها و آکوستیک فضا روی دریافت پرسپکتیو تاثیر می‌گذارند. مونیتورهایی وجود دارند (که تعدادشان کم هم نیست) که موسیقی را به طرف جلو هدایت می‌کنند که به این ترتیب نوازنده ها به شنونده نزدیک می‌شوند.
در دسته‌ی دیگرِ مونیتورها، موسیقی با فاصله‌ی بیشتری به گوش می‌رسد که می گوییم صدا "به عقب رانده" شده.
مونیتورهای دسته اول موسیقی را جلوی خود بازتولید می‌کنند و موسیقی در مونیتورهای دسته‌ی دوم کمی از عقب آن ها به گوش می‌رسد.

هرچقدر نوازنده‌ها از شنونده دور شوند، تصویر استریو هم باریک‌تر می‌شود. برای همین در تکنیک XY معمولا با افزایش فاصله با نوازنده‌ها، زاویه‌ی میکروفون‌ها هم بیشتر می‌شود که این باریک شدن تصویر به نوعی جبران شود. نتیجه می‌تواند در بعضی موارد، میانه‌ی ضعیف باشد که با حمایت میکروفنی دیگر مثلا omni می‌تواند تقویت شود. این موضوع در مورد اسپیکرها هم صادق است. هرچقدر اسپیکرها موسیقی را با فاصله‌ی بیشتری پخش کنند، تصویر استریو "ممکن" است باریک‌تر شود و برعکس. به همین دلیل بعضی از میکس مَن‌ها، میکس کردن روی اسپیکرهای کوچک را ترجیح می‌دهند. چرا که اسپیکرهای بزرگ ممکن است روی گستردگی تصویر استریو اغراق کنند و موسیقی پس از میکس، روی سیستم‌های دیگر درست ترجمه یا translate نشود. البته فاصله بیش از حد کم با اسپیکرهای کوچک نیز می‌تواند باعث اختلال در دریافت درست فضا و تصویر استریو در میکس بی‌انجامد.

صدای مونیتورهایی که موسیقی را به جلو هدایت می‌کنند معمولا با صفاتی نظیر "خشک"، "خشن یا aggressive"، "تیز"، "بیش از حد نمایان" همراه است، و صدای مونیتورهای دسته‌ی دوم "باشکوه"، "راحت" و "ملایم" خوانده می‌شود.

مونیتورهای با صدا جلو این حس را ایجاد می‌کنند که انگار سازها رو به روی شما در حال نواختن هستند. اما معمولا پس از شنیدن موسیقی با این نوع مونیتورها، پس خاموش کردن آن‌ها، احساس آرامش و راحتی می‌کنید، که این علامت خوبی نیست و نشانگر این است که مونیتور شما "خسته کننده" صدا می‌دهد. این هم اصطلاحی است کاملا مرسوم.

تاکید روی فرکانس‌های ۱ تا ۳ کیلوهرتز که در تولید مونیتورهای ارزان قیمت (زیر دو، سه هزار دلار) بسیار مرسوم است، حس "حضور یا presence" و "بی‌واسطه بودن" را در شنونده ایجاد می‌کنند.

 

ترِبِل یا Treble :

قسمتی که در مونیتورها مسئول این باند فرکانسی است، توییتر یا tweeter خوانده می‌شود. توییترها جنس‌های متفاوتی دارند که هر جنس خصوصیات خاص خود را دارد. در محصولات باکیفیت معمولا از توییترهای dome استفاده می‌شوند. این به معنی نیست که هر محصولی که دارای یک توییتر dome است، با کیفیت است. از جمله تولیدکنندگان توییترهای مرغوب می‌توان از شرکت های Scanspeak و Morel نام برد که بسیاری از مونیتورهای معروف نظیر محصولات Tyler، Barefoot یا Strauss به وسیله‌ی توییترهای تولیدی این دو شرکت ساخته شده‌اند.

برای بازتولید موسیقی با کیفیت عالی باند تربل بسیار اهمیت دارد. محصولات بسیاری وجود دارند که در این محدوده به شدت ضعف نشان می‌دهند. واژه‌هایی که برای تربل استفاده می‌شوند، نسبتا پرشمارند. از جمله : سخت، روشن، جلو، خشن، سفید، خشک، پرهیچان، تحلیلی یا analytical، جیغی و ذره‌ای (grainy) و متالیک …

صدای تیز HiHatهای درامز، صدای گوش خراش ویولون، تاکید بیش از حد روی اصوات سسسسسسسس در صدای خواننده می‌توانند از جمله علائم وجود تربل تاکید شده در مونیتورها باشند‌ (نه همیشه. چرا که ممکن است این ایرادات از میکس باشند) که در این صورت با یک مونیتور "روشن" سروکار داریم.

و اگر تربل بیش از حد "نرم" باشد، موسیقی با صدایی به اصطلاح عاری از زندگی، شفافیت و فضا شنیده خواهد شد.

با تاکید روی فرکانس های ۶ تا ۱۰ کیلوهرتز از سوی مونیتورها، صدایی به اصطلاح "پرشور (؟؟)" یا tizzy به دست می‌آید. مثلا در Hihatها به جای ششششششش بیشتر سسسسسسسسس شنیده می شود.

در تربل‌های ذره‌ای صدایی زبر که روی بافت تربل را پوشانده است شنیده می شود. مثلا صدایی عجیبی که به صدای فلوت در حین شکل گیری صدای آن از سوی لب‌های نوازنده، اضافه می‌شود. یا صدایی که از ویولن می‌شنویم انگار به جای آرشه با اَرّه نواخته می‌شود.

"صدای جلوی" تربل، صدایی روشن ایجاد می‌کند. "تربلِ جلو" تمایل به خشک صدا دادن دارد و در آن از فضا خبری نیست.

تربل نرم در مقابل به اصطلاح "رمانتیک" یا "شربتی (!)" صدا می‌دهد.
تربل نرم هم مشکلات خاص خودش را ایجاد می‌کند و در نتیجه‌ی آن صدا ممکن است ضخیم، آهسته و با جزییات کم به گوش برسد و موسیقی به اندازه‌ی کافی  "بزرگ" و "باز" صدا ندهد.

بازتولید تربل باید همانطور باشد که در موسیقی به صورت زنده می‌شنویم. پرانرژی اما نه مصنوعی یا خشک یا …

از همه مهم‌تر تربل باید به عنوان بخشی پیوسته به موسیقی صدا دهد و از باندهای دیگر جدا نباشد و در ضمن بدون نویز باشد.

 

فرکانس های میانی یا Midrange:

میدرنج مهم‌ترین باند در بازتولید انرژی موسیقی است و هارمونیک‌های پایین یا اصلی اکثر سازها در این محدوده قرار دارند. در ضمن گوش انسان هم به این باند بیش از باندهای دیگر حساس است (در میان فرکانس‌های ۸۰۰ تا ۳۰۰۰ هرتز، گوش انسان بیشترین حساسیت را به تغییرات دینامیک و بلندی صدا و پاسخ فرکانسی دارد).

محبوب‌ترین درایورهای میدرنج توسط شرکت هایی چون ATC، Scanspeak و SEAS تولید می‌شوند.

فرکانس میانی رنگ آمیزی شده می‌تواند بسیار آزار دهنده باشد و بلندگوهایی که فرکانس‌های میدرنج در آن‌ها تعدیل یا تقویت شده‌اند، غیر طبیعی صدا می‌دهند. صدای خواننده‌های مرد می‌تواند وسیله‌ی خوبی برای تست میدرنج بلندگوها باشد. بعضی روی "اوووو" تاکید می‌کنند که نشان از تاکید روی فرکانس‌های پایین میدرنج دارد، بعضی روی "ای‌ی‌ی‌ی " تاکید می‌کنند که می‌تواند گواهی بر تاکید روی فرکانس‌های بالای میدرنج باشد و …

بعضی از مونیتورها صدای خواننده‌ی مرد را طوری پخش می‌کنند که شنونده بپسندد! سعی کنید دست خود را به دهان‌تان نزدیک کنید و شروع کنید به تکرار یک کلمه و آرام آرام دست خود را دور کنید و در نهایت آن را کاملا از جلوی دهان بردارید. کدام صدا را می پسندید؟ آیا صدایی که می پسندید صدای واقعی و طبیعی شماست (بدون دست روی دهان)؟

به طور کلی، وقتی صدای خواننده به صورت مونوتُن، خسته کننده و یا رزونانت به گوش برسد، دلیل آن احتمالا تعدیل فرکانس‌های میدرنج است.

اصطلاحات مربوط به بازتولید نامناسب میدرنج : جعبه‌ای (boxy)، شکم دار، تو دماغی، متراکم، بوقی و ضخیم و …

به عنوان مثال صدای جعبه‌ای یا boxy به این معنی است که موسیقی به جای اینکه بصورت آزاد در فضا حاضر باشد، انگار از درون یک جعبه پخش می‌شود. یا صدای تو دماغی به صدایی گفته می‌شود که روی باند باریکی تاکید دارد. صدای بوقی مثل صدای تو دماغی است با این تفاوت که باند مربوط به آن در فرکانس‌های بالاتری تاکید می‌شود.

تاکید بیش از حد روی میدرنج، صدا را به جلو هدایت می کند: on your face.
و تعدیل میدرنج می‌تواند نوازنده‌ها را از شنونده دور کند.
در ضمن باید به یاد داشته باشیم که بسیاری از مشکلات مربوط به صدای بلندگوها مربوط به آمپلی فایری است که آن ها را درایو می‌کند.

یکی دیگر از خصوصیات مربوط به میدرنج، بافت سازهاست.
"بافت" صدای یک ساز به نوعی اثر انگشت آن ساز است که بیشتر به ساخت آن مربوط می‌شود تا به صدای آن به صورت محض.
نزدیک‌ترین مفهوم موسیقایی به بافت، "تَمبر" است که به کیفت صوتی یک ساز مربوط می‌شود که از طریق هارمونیک‌های آن شکل می‌گیرد. مشکلات مربوط به دستگاه‌های الکترونیکی روی بافت سازها و صدای انسان تاثیر می‌گذارند.

اصطلاح ذر‌ه‌ای یا grainy در مورد میدرنج زمانی به کار می‌رود که صدایی "زبر" از سازها به گوش می‌رسد و سازها اصطلاحا گرانولار صدا می‌دهند.

بافت میدرنج زمانی سخت یا سفت (hard) عنوان می‌شود که مثلا یک اثر کُرال بیش از حد "براق و درخشان"  و مصنوعی صدا دهد. چنین مشکلی زمانی بیشتر حس می‌شود که صدای کُر بلندتر شود. در حقیقت اگر صدا کم باشد ممکن است این مشکل به چشم نیاید. پیانو هم مشکلات این چنینی را به خوبی نشان می‌دهد. مثلا نت‌های بالای پیانو به شکل آزار دهند‌ه‌ای سرد صدا می‌دهند.
و اگر اثری از مشکلاتی این چنینی در میدرنج یافت نشود، اصطلاحاتی چون "لطیف"، "مطبوع"، "نرم و مخلمی" و "آب‌دار" در مورد آن استفاده می‌شوند.

 

باس

در مورد این باند خیال بافی‌های بسیاری از سوی اهالی موسیقی انجام می‌شود. مثلا چیزی که معمولا میان عوام مرسوم است این است که هر چه باس بیشتر، بهتر.
اما ما به جز "حس کردن" باس در حقیقت در جستجوی چیزهای دیگری نیز هستیم : شنیدن نوانس‌ها، جزییات و تغییرات جزیی در باس نظیر شنیدن "دقیق" تغییرات مربوط به ترانزینت‌ها و پیچ (pitch)! و این چیزی نیست که هر ساب ووفر یا مونیتوری توانایی بازتولیدش را داشته باشد.
در حقیقت ما باید از مونیتورها انتظار داشته باشیم موسیقی را بازتولید کنند، نه زمین لرزه را!

بازتولید صحیح و دقیق باس در رضایت شنونده در حین گوش دادن به موسیقی نقشی بسیار پراهمیت دارد که متاسفانه نمی‌توان به راحتی به آن دست یافت. مشکلات مربوط به آکوستیک اتاق بیش از هرچیزی روی بازتولید باس تاثیر می‌گذارند. در ضمن آمپلی‌فایرهای نسبتا کمی (نسبت به تنوع شان) وجود دارند که این امکان را برای بازتولید دقیق باس برای درایورهای مرغوب باس یا باس/میدرنج در مونیتورهای باکیفیت فراهم کنند.

یکی از مشکلات باس عدم تفکیک صحیح فرکانس هاست، به عبارت دیگر، بسیاری از اسپیکرها (حتی گاهی اسپیکرهای حرفه‌ای) کم کیفیت توانایی بازتولید فرکانس‌های باس را به شکلی کاملا تفکیک شده ندارند. مسلم است که آکوستیک اینجا هم نقشی حیاتی را ایفا می‌کند و می‌تواند دلیل اصلی بروز مشکلاتی اینچنین باشد.

تفکیک در نت‌ها (یا فرکانس‌های باس) به این معنی است که هر نت باید به صورت "فردی" به گوش برسد. نه تنها باید نت مورد نظر به صورت فردی قابل شنیدن باشد بلکه باید خصوصیات سیگنال آن نت (مثلا ترانزینت‌ها) به خوبی بازتولید شوند. بافت باس باید قابل شنیدن باشد. باید تفاوت پیتسیکاتوی کنتراباس با صدای باس فندر کاملا قابل تشخیص باشد. خلاصه اینکه باند باس مثل باندهای دیگر شامل جزییاتی می‌شود که باید به درستی قابل شنیدن باشند.

گاهی به جای شنیدن نت‌های باس به صورت فردی، باس را به صورت مجموعه‌ای از نت‌ها می‌شنویم، طوری که سیر دینامیکی نت‌ها اصلا قابل تشخیص نیست.

اصطلاحاتی که در مورد ایراد در بازتولید باس به کار می روند: تیره یا muddy، ضخیم، پف کرده، چاق، نرم، متراکم، شُل و آهسته.

 و اگر باس به درستی شنیده شود: سفت، سریع، شمرده شمرده، چابک و دقیق.

همانطور که می‌دانید، مقدار باس در پخش موسیقی اهمیت بسزایی دارد. اگر باس بیش از اندازه به گوش برسد، موسیقی در آن غرق می‌شود. و اگر مقدار باس کم باشد موسیقی "لاغر" و "نخ نما"خواهد شد.
پخش موسیقی با باس کم، موسیقی را از ریتم می‌اندازد. عمق سازها از بین می‌روند و قدرت موسیقی کم می‌شود. کنتراباس مثل ویلون سل صدا می‌دهد و ویلون‌سل مثل ویولا و موسیقی به اصلاح بدنه‌ی خود را از دست می‌دهد.

اگر بازتولید فرکانس‌های باس یا extension در فرکانس‌های پایین (مثلا ۳۰ تا ۵۵ هرتز) به خوبی انجام نشود، موسیقی اصطلاحا "لاغر" یا برعکس "سنگین" صدا می‌دهد.
بیشتر سیستم‌های صوتی فرکانس‌های عمیق باس (۲۰ تا ۴۰ هرتز) را تعدیل می‌کنند. تنها سیستم‌های اندکی وجود دارند که در این محدوده بدون ضعف عمل می‌کنند. البته موسیقی پاپ معمولا در این منطقه‌ی فرکانسی حرف ‫"چندانی" برای گفتن ندارد، بنابراین شنوندگان موسیقی پاپ (منظور از پاپ، موسیقی برای استفاده ی همگانی است : پاپ، راک، ترنس). اما در موسیقی کلاسیک بازتولید این محدوده بسیار اهمیت دارد. مخصوصا برای کسانی که به شنیدن موسیقی اُرگ باخ و هندل و لیگتی و … علاقه مند هستند.

بازتولید فرکانس‌های این چنین عمیق پیش نیاز شنیدن موسیقی پاپ با کیفیت عالی نیستند. اگر سیستم صوتی شما فرکانس ۳۵ هرتز را تعدیل کند، احتمالا احساس نخواهید کرد که چیزی را از دست داده‌اید.

در ضمن قابل ذکر است که قدرت دینامیکی موسیقی (تفکیک پاساژهای با صدای بلند و کم) در باند باس نهفته است. بنابراین باند باس در ایجاد حس رضایت در شنونده نقشی بسیار مهم را ایفا می‌کند.

سیستمی که دارای دینامیکی عالی در محدوده باس است به اصطلاح پانچی نامیده می‌شود.

 

سرعت:

نه تنها پخش attackهای سازها در فرکانس باس اهمیت دارد، بلکه پخش صحیح decay (چگونگی پایان یافتن یک نت) هم به همان اندازه مهم است. فرکانس باس نباید بیش از حد ادامه پیدا کند. سیستم‌های زیادی وجود دارند که انرژی را در ساختار مکانیکی خود ذخیره می‌کنند و آن انرژی را پس از پایان یافتن یک نُت آزاد می‌کنند. در این صورت باس اصطلاحا "آویزه" ای دارد که در این صورت مثلا باس درام آهسته‌تر از آنچه باید، یا پُف کرده صدا می‌‌دهد.

 

تصویر سه بعدی از (اِ)ستیج (stage)

ارائه ی تصویری درست از استیج به همان اندازه اهمیت دارد که بازتولید صحیح فرکانس‌ها!
فرض کنید که به کنسرت رفته‌اید. ارکستر را روبروی خود تصور کنید. ویولون سولو سمت چپ، جلوتر از ویولون سِل قرار دارد و شما صدای کنتراباس را از سمت راست اما از پشت ویولون سِل می‌شنوید. صدای سازهای بادی ممکن است از پشت سازهای زهی به گوش برسد.

یک سیستم صوتی خوب باید شما را در چنین شرایط قرار دهد. این سیستم باید به شنونده این امکان را بدهد که بتواند نوازنده‌ها را که در نقاط مختلف استیج روی صندلی شان نشسته اند "ببیند"
(باید توجه داشت که در حقیقت استیج در مغز انسان و از طریق تفاوت‌های موجود در امپلیتود و زمان شکل می‌گیرد). بین صدای سازها باید مرز وجود داشته باشند و سازها نباید به صورت دیفوز و با مکانی نامشخص به گوش برسند. مونیتورهایی هم وجود دارند که صدای سازها را بزرگ‌تر و دورتر پخش می‌کنند و به دریافت شنونده از عمق صدمه می‌زنند.

معمولا اصطلاحاتی چون "متمرکز"، "سفت"، "شفاف" و "مشخص" در مورد بازتولید صحیح تصویری سه بعدی از استیج به کار می‌روند. و اگر مونیتوری این وظیفه را درست انجام ندهد از صدایی "هموژنیزه"، "محو"، "گیج"، "ضخیم" و "بدون فُکوس" یا "نامتمرکز" یاد می‌شود.

بازتولید استیج به شدت به شیوه و محل قرار گرفتن مونیتورها هم وابسته است و حتی به جنس و ساختار پایه‌ی مونیتورها! و همینطور آکوستیک اتاق.

 

دینامیک:

تفاوت میان پاساژهای با صدای بلند و کم دینامیک خوانده می‌شود. این تفاوت هم می‌تواند در یک نت شنیده شود و هم در یک جمله‌ی موسیقایی. حدِ دینامیکی در یک ارکستر سمفونیک به ۱۰۰ دسی‌بل هم می‌رسد. در حالی که در موسیقی پاپ این حَد این روزها به کمتر از ۱۰ دسی بل کاهش یافته است. به عبارت دیگر، موسیقی پاپ همیشه بلند صدا می‌دهد و حدِ دینامیکی کمی دارد.

دو نوع دینامیک وجود دارد: ماکرودینامیک که به صورتی کلی به قدرت موسیقی (مثلا کرِشِندو در ارکستر) اشاره دارد و میکرودینامیک که در ابعاد کوچک‌تری پدیدار می‌شود و به بازتولید واقعی موسیقی کمک می‌کند.

سیستم‌های صوتی‌ای که دینامیک (میکرو و ماکرو) خوبی دارند، به موسیقی جان می‌بخشند و اجازه می‌دهند که وجود سازها و نوازنده‌ها را در نزدیکی خود باور کنیم.

پاسخ ترانزینتی یا transient response خوب به سیستم‌های صوتی این امکان را می‌دهد که ترانزینت‌های کوتاه و سریع را به درستی بازتولید کنند. که این به تولید شرایط موسیقایی نزدیک به واقعیت کمک می‌کند. و اگر مونیتورها به اندازه‌ی کافی در پخش ترانزینت‌ها سریع نباشند، توسعه‌ی دینامیکی سیگنال ها با دستورشن همراه خواهند بود.

در نهایت باید توجه داشت که مونیتورها "ابزارهای کار" هستند و لزوما برای لذت بردن از موسیقی طراحی نمی‌شوند. ممکن است مونیتوری یک میکس را بهتر از آنچه هست به گوش برساند و در نتیجه ما از شنیدن موسیقی از طریق این مونیتور بیشتر لذت می‌بریم تا مونیتوری که تمام مشکلات میکس را با بی رحمی به ما نشان می‌دهد. بنابراین برای انتخاب یک سیستم صوتی باید این موضوع را در نظر گرفت که ما برای چه منظوری قصد تهیه‌ی آن را داریم.

برای درک خصوصیات یک مونیتور بایستی مدتی با آن کار کرد (مثلا میکس). حداقل دو روز تا یک هفته. با شنیدن یک مونیتور به مدت ۱۰ دقیقه به سختی می‌توان در مورد آن به نتیجه گیری قطعی رسید.

قابل ذکر است که رفتار مونیتورها در محیط های مختلف، متفاوت است. ممکن است مونیتوری در اتاق دوست شما "درست" صدا دهد اما در اتاق شما آن طوری صدا ندهد که از آن انتظار دارید.

 

موفق باشید.

سوییس، ۲۰۱۴