بابک گلستانی / میکسوفون
آدرس تلگرام: http://telegram.me/babakgolestani
انگلیسیها در تولید و استفاده از کمپرسورهای لامپی سابقهی طولانی دارند. شاید یکی از مهمترین تولیداتی که به وسیلهی این نوع کمپرسورها انجام شد، تولید آلبومهای گروه بیتلز به وسیلهی کمپرسور Fairchild 670 باشد، که حضور آن در استودیو، این روزها، رویایی است که بسیاری در سر می پرورانند.
مدیر شرکت Thermionic Culture هم که خود از طرفداران این نوع کمپرسورها است، مدتها رویای تولید کمپرسوری لامپی را در سر میپروراند، اما این بار با صدایی طبیعیتر و مستقیمتر نسبت به صدایی که در کمپرسورهای اینچنین معمول است.
الگوی او در شروع کار برای تولید چنین کمپرسوری صدای Altec 436 بود. او اعتقاد داشت که میتوان صدای آن را به طور قابل توجهی بهبود بخشید. و پس از تولید Phoenix با اعتماد به نفس از محصول خود دفاع کرد و مدعی شد که این همان چیزی است که دنبالش بوده: نسخه ی بهبود یافتهی Altec ! .قابل ذکر است که تجربهی ویک کری (رییس شرکت Thermionic Culture) به دههی پنجاه میلادی باز میگردد. زمانی که او ساخت استودیوهای مختلف در انگلستان را آغاز کرد و ورسیون QSC سومین نسخه از این کمپسور Vari-µ است.
مدل استاندارد در مقایسه با مدل مسترینگ فاقد Sidechain است اما با Gain Structure ِ بالاتری کار میکند که زمان ضبط و میکس به کمک ما میآید. مدل QSC ترکیبی است از دو مدل ذکر شده که Sidechain در آن دارای دو فیلتر High pass است. (۱۵۰ و ۳۰۰ هرتز)
کمپرسور Phoenix را به سختی میتوان به عنوان یک لیمیتر سریع و با دقت در مقابل ترانزینتها در نظر گرفت، بلکه بیشتر به عنوان یک ابزار موزیکال که سیگنال (میکس خوب؟) را گران قیمت جلوه میدهد، به چشم میآید. این کمپرسور میتواند هم برای دو کانال مونو و هم برای سیگنال استریو استفاده شود. در عین حال امکانات آن میتوانند به طور مستقل برای هر کانال مورد استفاده قرار گیرند و طبیعتا برای هر کانال نیز یک سوییچ bypass در نظر گرفته شده است.
شاید برای خیلی از دوستان که sidechain را تنها در موسیقی الکترونیکِ پاپ (مثلا House) میشناسند، سوال پیش آید که فیلتر highpass در یک کمپسور به چه معنی است.
به کمک sidechain می توان انرژی فرکانسهای باس در سیگنال را تا محدودهی فرکانسی خاصی تحت کنترل قرار داد تا کمپرسور نسبت به انرژی این محدوده بیش از حد لازم واکنش نشان ندهد تا اصطلاحا از pumping جلوگیری شود. در حقیقت فیلتر high pass فرکانس های باس را در sidechain حذف میکند.
در ضمن میتوان برای هر کانال فرکانس sidechain را به طور مستقل انتخاب کرد و در صورت انتخاب فرکانسهای متفاوت در کانال چپ و راست، وقتی کمپرسور در حالت Link قرار داشته باشد، میانگین فرکانسهای sidechain چپ و راست به عنوان فرکانس sidechain انتخاب میشود.
میزان نویز در Phoenix بسیار اندک است و از این لحاظ نسبت به بسیاری از کمپرسورهای لامپی دیگر (و حتی بسیاری از کمپرسورهای FET)، تمیزتر عمل میکند.
هنگام تست، Phoenix توانست حتی بدون کمپرسیون سیگنال را به شکل خاصی صیقل دهد (سیگنال تا حدودی سرحال تر و بازتر صدا می دهد). با شروع کمپرسیونی ظریف، سیگنال فورا عمق و شفافیت بیشتری پیدا می کند. با اعمال کمپرسور شدیدتر صدایی مستقیم و پرقدرت به گوش می رسد. صدای خواننده هنوز هم طبیعی به گوش می رسد و به اصطلاح به مونیتورها می چسبد بدون اینکه حالت "تهاجمی" (یا aggressive) پیدا کند. (اصطلاحاتی که به کار می برم : از جمله "صیقل دادن"، "تهاجمی"، "چسبیدن به مونیتورها" یا ... بی شک برای خیلی از دوستان ملموس نیستند، اما ما برای بیان مسایل تکنیکی در صنعت صدا باید به ساختن اصطلاحاتی برای بیان و ایجاد درک مشترک بپردازیم. به گمان من، ما امروز دایره ی واژگان و مفاهیم بسیار محدودی برای بیان مسایل تکنیکی مربوط به صنعت صدا در اختیار داریم و این ارتباط ذهنی و درک پذیری بسیاری از مسایل را برای مهندسین صدا دشوار می کند. هدف این است که زبانی مشترک ایجاد شود تا همگی درکی "نسبتا" مشترک از آن داشته باشیم. مثل اصطلاح "صدای کِدِر" در یک مونیتور یا میکروفن که اکثر مهندسین صدا در ایران دریافت مشترکی از آن دارند. واژه سازی هایی اینچنین، اتفاقی است که در غرب از ۷۰، ۸۰ سال پیش آغاز شده است. تقریبا تمام مهندسین صدا از مفهوم grainy midrange یا edgy sound یا laid back یا boxy و ... درک مشترکی دارند. این کلمات سال ها پیش به سختی برای همگان قابل درک بودند. اما استفاده ی روزمره از آن ها باعث شد، همه چیز تغییر کند و این واژه ها امروز به مفاهیم استاندارد برای بیان مسایل "معمولا" ذهنی یا subjective در مورد کیفیت صدا بدل شده اند.)
سرانجام دوباره به بررسی Phoenix باز می گردیم!
پس از اعمال کمپرسیون نسبتا شدید روی صدای باس درام و اسنیر نیز صدایی پرحجم و پرقدرت به گوش می رسد. این کمپرسور افکت های مربوط به کمپرسیون سریع (آن طور که در کمپرسورهایی نظیر elysia mpressor سراغ داریم را) ایجاد نمی کند و همانطور که اشاره شد بسیار با ظرافت عمل می کند. معمولا کمپرسورهای مسترینگ این خصوصیت را دارند. مسلما برای استفاده روی باس میکسر، خروجی استریوی گروه درامز یا Drums Group، یا وُکالز یا حتی گیتار باس یا آکوستیک نیز استفاده از این نوع کمپرسورها به شدت به ما در میکس کمک می کند. من به شخصه استفاده از این نوع کمپرسورها را در میکس یا مسترینگ موسیقی کلاسیک به شدت توصیه می کنم. چراکه در میکس موسیقی کلاسیک، از بین رفتن دینامیک می تواند عواقب بدی برای مهندس صدا داشته باشد. موسیقی کلاسیک، موسیقی ای دینامیک است و آهنگ سازان کلاسیک دینامیک در موسیقی را به عنوان یک اِلمان در کمپوزیسیون در نظر می گیرند که در خدمت فرم و اِستِتیک قرار دارد. بنابراین استفاده از کمپرسورهایی اینچنین که با ظرافت با سیگنال برخورد می کنند، در مواقع لازم می تواند کمک بزرگی باشد.
باید توجه داشت که کمپرسوری واحد که در تمامی شرایط بتواند به ما کمک کند، وجود ندارد. شاید برخی گاهی بر این گمان باشند که تهیه ی یک "سوپر کمپرسور" گران قیمت نظیر Phoenix یا حتی کمپرسورهایی گران قیمت تر از آن، به همه ی نیازهای آن های پاسخ خواهد داد. اما متاسفانه اینطور نیست و برای هر منظور خاصی به کمپرسوری خاص نیاز است. تولید کننده هایی هم وجود دارند که سعی می کنند کمپرسورهایی چند منظوره تولید کنند (مثلا کمپانی Dave Hill). اما محصولات کم نظیر کمپانی هایی نظیر این هم نمی توانند به همه ی نیازها پاسخ مثبت دهند.
خلاصه اینکه این کمپرسور با صدایی طبیعی و در عین حال پرعمق و پرحجم و با دارا بودن امکان sidechain که در کمپرسیون سیگنال هایی که بیش از حد در فرکانس های باس پر انرژی صدا می دهند، به کار می آید، می تواند به یکی از ابزارهای استاندارد استودیو تبدیل شود.
موفق باشید.
سوییس، ۲۰۱۴
Babak Golestani / www.mixofon.com